اگر این روزگار و این زمانه از سحاب اصفهانی غزل 56

سحاب اصفهانی

آثار سحاب اصفهانی

سحاب اصفهانی

اگر این روزگار و این زمانه است

1 اگر این روزگار و این زمانه است به عالم قصهٔ راحت فسانه است

2 به من دارد گمان نیم‌جانی به قاصد مژدهٔ وصلم بهانه است

3 به کنج دام او جایی که هرگز نمی‌آید به یادم آشیانه است

4 دل خلقی از آن زلف پریشان پریشان همچو زلف او ز شانه است

5 نگردد صید صیادی دل من مگر کز زلف و خالش دام و دانه است

6 نه هر دل واقف از اسرار عشق است نه این دُر هر صدف را در میانه است

7 چو بشکافی درون صد صدف را یکی را در میان دری یگانه است

8 زبانی نیست تا رازم کند فاش ولی ز آه درونم صد زبانه است

9 در این ره کی رسد بارم به منزل که راه عشق راهی بیکرانه است

10 (سحاب) از چشمهٔ حیوان خضر را مرا ز آن لب حیات جاودانه است

عکس نوشته
کامنت
comment