1 گر بر فلک از تاجوران راه کنند وز قدرت و قدر دست بر ماه کنند
2 ور دست فلک ز دهر کوتاه کنند آخر همه خطبه بر ملکشاه کنند
1 بتیکه قامت او سرو را بماند راست خمیده زلف گرهگیر او چو قامت ماست
2 ز روی او برِ صورتگر از خیال و نشان خیال حور بهشت و نشان ماه سماست
1 سنگیندلی که بر دل احرار قادرست در حسن و در جمال بدیع است و نادرست
2 در موکب نبرد سواری دلاورست در مجلس شراب نگاری معاشرست
1 طال اللّیالی بَعدَکُم و اَبیَضَّ عَینی مِن بُکا یا حَبّذا اَیّا مَنا فی وَصلکم یا حَبّذا
2 آه از غم آن خوش پسر کز هجرا و عمرم بسر رفت و نیامد زو خبر جز حسرت و رنج و عَنا