1 جا کرده اگر شاخ گلی در دل من تنگ آمده است از دل بیحاصل من
2 خاک که شدم که او سر از من نکشید از خاک چمن سرشته گوئی گل من
اولین نفری باشید که نظر میدهید ✨
1 از پیچ و تاب فکر تنم صد شکن گرفت آسان نمی توان سر زلف سخن گرفت
2 بر تشنگان عقیق لبت را حلال کرد خطت که آمد و سر چاه ذقن گرفت
1 ز آه گرمی آتش زنم سراپا را ز یک فتیله کنم داغ جمله اعضا را
2 حدیث بحر فراموش شد که دور از تو ز بس گریسته ام آب برده دریا را
1 دست خشک بخت من هر جا که تخم افکن شود وقت حاصل چون شود خاکسترش خرمن شود
2 در چراغم منت روغن ندارد روزگار خانه را آتش زنم تا کلبه ام روشن شود
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به
دیدگاهها **