مبین خوار اگر هست اگر از اسیر شهرستانی غزل 819

اسیر شهرستانی

اسیر شهرستانی

اسیر شهرستانی

مبین خوار اگر هست اگر نیستم من

1 مبین خوار اگر هست اگر نیستم من نظر کن که در آتش کیستم من

2 اگر ضامن یک جهان انتقامم که خندید آیا که نگریستم من

3 همه حیرتم سر به سر انفعالم نه عاقل نه دیوانه ام چیستم من

4 مشو ای فلک هرزه بدنام قتلم همین بس که دور از رخی زیستم من

5 اسیر اینقدر قابل گفتگو نیست مکش زحمت انگار کن نیستم من

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر