1 ای ساقی اگر سعادتی هست تراست جانی و دلی و جان و دل مست تراست
2 اندر سر ما عشق تو پا میکوبد دستی میزن که تا ابد دست تراست
1 گفت نه والله بالله العظیم مالک الملک و به رحمان و رحیم
2 آن خدایی که فرستاد انبیا نه بحاجت بل بفضل و کبریا
1 جهد پیغامبر بفتح مکه هم کی بود در حب دنیا متهم
2 آنک او از مخزن هفت آسمان چشم و دل بر بست روز امتحان
1 هله هش دار که در شهر دو سه طرارند که به تدبیر کلاه از سر مه بردارند
2 دو سه رندند که هشیاردل و سرمستند که فلک را به یکی عربده در چرخ آرند
1 بوقلمون چند از انکار تو در کف ما چند خلد خار تو
2 یار تو از سر فلک واقف است پس چه بود پیش وی اسرار تو
1 در هر فلکی مردمکی میبینم هر مردمکش را فلکی میبینم
2 ای احول اگر یکی دو میبینی تو بر عکس تو من دو را یکی میبینم