- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 گر سال عمر من به سر آید روا بود اندی که سال عیش همیشه به جا بود
2 پایان عاشقی نه پدیدست تا ابد پس سال و ماه و وقت در او از کجا بود
3 ای وای و حسرتا که اگر عشق یک نفس در سال و ماه عمر ز جانم جدا بود
4 ای آمده به طمع وصال نگار خویش نشنیدهای که عشق برای بلا بود
5 پروانهٔ ضعیف کند جان فدای شمع تا پیش شمع یک نظرش را سنا بود
6 دیدار وی همان بود و سوختن همان گویی فنای وی همه اندر بقا بود
7 آن را که زندگیش به عشقست مرگ نیست هرگز گمان مبر که مر او را فنا بود