-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 گر کرم در طبع نبود بادهاش پیدا کند شیشه می ترک سر از همت صهبا کند
2 سوزن عیسی همی باید که بخت سختگیر در ره شوقت مرا خاری برون از پا کند
3 دست ما را میتواند انقلاب روزگار از گریبان آورد در گردن مینا کند
4 گوهر قدر عزیزان را سپهر بیتمیز توتیا سازد ولی در چشم نابینا کند
5 آنچه اول غرق گردد کشتی امید ماست گر سراب ناامیدی را فلک دریا کند
6 همچو شمع آتش زبانم لیک وقت عرض حال مینشینم منتظر تا گریه راهی وا کند
7 نزد مستان کشتی می را هنر بیلنگریست در کف دریاکشان عیبست اگر مأوا کند
8 بیش ازین نبود که سرکوبی به هم خواهد رسید بخت دست قدرت ما را اگر بالا کند
9 گر دلم تنگست چون دستم ازین شادم کلیم فکر دنیا ره نمییابد که در وی جا کند