-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 اگر چرخ وجود من از این گردش فروماند بگرداند مرا آن کس که گردون را بگرداند
2 اگر این لشکر ما را ز چشم بد شکست افتد به امر شاه لشکرها از آن بالا فروآید
3 اگر باد زمستانی کند باغ مرا ویران بهار شهریار من ز دی انصاف بستاند
4 شمار برگ اگر باشد یکی فرعون جباری کف موسی یکایک را به جای خویش بنشاند
5 مترسان دل مترسان دل ز سختیهای این منزل که آب چشمه حیوان بتا هرگز نمیراند
6 رایناکم رایناکم و اخرجنا خفایاکم فان لم تنتهوا عنها فایانا و ایاکم
7 و ان طفتم حوالینا و انتم نور عینانا فلا تستیاسوا منان فان العیش احیاکم
8 شکسته بسته تازیها برای عشقبازیها بگویم هر چه من گویم شهی دارم که بستاند
9 چو من خود را نمییابم سخن را از کجا یابم همان شمعی که داد این را همو شمعم بگیراند