1 گر آب حیات خوشگواری ای خواب امشب بر ما کار نداری ای خواب
2 گر با عدد موی سر تست امشب یکسر نبری و سر نخاری ای خواب
1 هست به خطه عدم شور و غبار و غارتی آتش عشق درزده تا نبود عمارتی
2 ز آنک عمارت ار بود سایه کند وجود را سایه ز آفتاب او کی نگرد شرارتی
1 نشانت کی جوید که تو بینشانی مکانت کی یابد که تو بیمکانی
2 چه صورت کنیمت که صورت نبندی که کفست صورت به بحر معانی
1 دلا نزد کسی بنشین که او از دل خبر دارد به زیر آن درختی رو که او گلهای تر دارد
2 در این بازار عطاران مرو هر سو چو بیکاران به دکان کسی بنشین که در دکان شکر دارد
1 در هر فلکی مردمکی میبینم هر مردمکش را فلکی میبینم
2 ای احول اگر یکی دو میبینی تو بر عکس تو من دو را یکی میبینم
1 هله هش دار که در شهر دو سه طرارند که به تدبیر کلاه از سر مه بردارند
2 دو سه رندند که هشیاردل و سرمستند که فلک را به یکی عربده در چرخ آرند
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به