گر صدق کلامت ندهد بال از اسیر شهرستانی غزل 50

اسیر شهرستانی

آثار اسیر شهرستانی

اسیر شهرستانی

گر صدق کلامت ندهد بال یقین را

1 گر صدق کلامت ندهد بال یقین را پرواز تجرد که دهد روح امین را

2 از شرع تو هرکیش گدازد زخجالت چون موم که بر شعله زند نقش نگین را

3 غیر ازدل پاک تو کسی دور نریزد چون درد ته شیشه آلوده زمین را

4 شوق مه عید شب معراج برآورد بر بام فلک عیسی خورشید قرین را

5 احرام ره خلق تو بستیم و بریدیم درگام نخستین سر قربانی کین را

6 در دیدن آیینه که صلوات فرستد از خاک درت گر ندهد زیب جبین را

7 از بردن نام تو رسد گر به لبم جان بخشد دم عیسی نفس بازپسین را

8 بی عطرگلت چون چمن از غنچه خندان صحرا نکند غالیه دان نافه چین را

9 خورشید غبار ره آن شرع مبین است بستند چو آیین هنرخانه دین را

10 در معرکه دود از صف بدخواه برآید هر چند گشایند کمان را و کمین را

11 تا فاش نماید به نظر حال بد و نیک آیینه ما ساخته ای شرع مبین را

12 از پرتو لطف تو اسیر آینه سازد در کعبه آن طوف دل گوشه نشین را

عکس نوشته
کامنت
comment