گر گنج غمت در دل دیوانه نمی‌شد از غبار همدانی غزل 29

غبار همدانی

آثار غبار همدانی

غبار همدانی

گر گنج غمت در دل دیوانه نمی‌شد

1 گر گنج غمت در دل دیوانه نمی‌شد ویرانه مقام من دیوانه نمی‌شد

2 شه کاش خراج از ده ویرانه نمی‌خاست یا ملک دلم کاش که ویرانه نمی‌شد

3 دانی ز چه عاشق به ره فقر و فنا رفت سودای جهان با غم جانانه نمی‌شد

4 دل کاش به بیگانه وفاهای تو می‌دید تا یکسره از غیر تو بیگانه نمی‌شد

5 گر در دل شمع آتشی از عشق نمی‌بود آگاه ز سوز دل پروانه نمی‌شد

6 فریاد رسم شد شب هجران تو فریاد می‌مردم اگر ناله مستانه نمی‌شد

7 امید خلاص از خَم زلفین توام بود در دام اگر آن خال سیه دانه نمی‌شد

8 بر لشکر غم خانۀ دل تنگ نگشتی گر خیل خیال تو در این خانه نمی‌شد

9 روشن نشدی شمع دل از هیچ چراغم گر پرتوی از روزن میخانه نمی‌شد

10 ساقی به یکی جرعه ز غم کرد خلاصم زنهار گر این فکر حکیمانه نمی‌شد

11 بر عقل غبار ار نزدی آتش عشقت در شهر به دیوانگی افسانه نمی‌شد

عکس نوشته
کامنت
comment