اگر به افواج عزم شاهان از بیدل دهلوی غزل 1112

بیدل دهلوی

آثار بیدل دهلوی

بیدل دهلوی

اگر به افواج عزم شاهان سواد روم و فرنگ گیرد

1 اگر به افواج عزم شاهان سواد روم و فرنگ گیرد شکوه درونش هر دو عالم به یک دل جمع تنگ‌گیرد

2 جو شمع ‌کاش از خیال شوکت طبیعت غافل آب‌ گردد که سر فرازد به اوج‌ گردون و راه‌ کام نهنگ‌ گیرد

3 ز مکتب اعتبار دنیا ورق سیه‌کردن است و رفتن درین خم نیل جامهٔ‌کس به جز سیاهی چه رنگ‌گیرد

4 گهر نی‌ام تا درین محیطم بود به عرض وقار سودا حباب معذور بادسنجم ترازوی من چه سنگ‌ گیرد

5 ز خجلت اعتبار باطل اگرگذشتم ز من چه حاصل کجاست دامن فرصت اینجا که با تو گویم درنگ‌ گیرد

6 ز حرف طاقت‌گداز لعلت دمی به جرات دچار گردم که همچو یاقوتم آب و آتش عنان پرواز رنگ‌ گیرد

7 به پاس دل ناکجا خورد خون بهار نازی‌که ازلطافت حنای‌دستش‌سیاهی آرد چو شمع ‌اگر گل به‌چنگ‌ گیرد

8 ز چنگ ‌آفت‌ کمین‌ گردون‌ کجا رود کس چه چاره سازد پی رمیدن ‌گم است آنجاک ه راه آهو ، پلنگ‌ گیرد

9 ز تیره‌ طبعان وقت بگسل‌، مخواه ننگ وبال بز دل ازبن‌که بینی نقوش باطل خوش‌ست آیینه زنگ‌گیرد

10 درین‌ جنون‌زار فتنه سامان‌، به شعله‌ کاران ‌کذب و بهتان مجوش چندان‌ که عالمی را نفس به دود تفنگ ‌گیرد

11 مدم به طبع درشت ظالم فسون تاثیر مهربیدل هزار آتش نفس‌ گدازد که آب خشکی ز سنگ ‌گیرد

عکس نوشته
کامنت
comment