1 گر نقش روی خوب تو بر منظری کنند او را چو قبله کعبهٔ هر کشوری کنند
2 از حیرت جمال تو در چشم عاشقان چندان نظر نماند، که بر دیگری کنند
3 بیزیوری چو فتنهٔ شهرست روی تو خود رستخیز باشد ارش زیوری کنند
4 برگشتن از حضور تو ممکن نمیشود بگذار تا بکشتن من محضری کنند
5 من دور ازین طرف نتوانم شدن به قصد بر قصد من به هر طرف ار لشگری کنند
6 گر نقش چینیان بدو پیکر رسد ز چین مشکل گمان برم که چنین پیکری کنند
7 خاک در تو بر سر من کن، که عار نیست هم خاک کوی دوست اگر بر سری کنند
8 این جورها، اگر تو مسلمانی، ای پسر هرگز روا مدار که: بر کافری کنند
9 از من مپیچ روی، که عیبی نداشتند شاهان، گر التفات سوی چاکری کنند
10 ای اوحدی، گرت هوس دلبران کند دل برجفا بنه، که وفا کمتری کنند