اگر ز درد نشانی بود فغان از اسیر شهرستانی غزل 51

اسیر شهرستانی

آثار اسیر شهرستانی

اسیر شهرستانی

اگر ز درد نشانی بود فغان تو را

1 اگر ز درد نشانی بود فغان تو را شکستگی نکند صید استخوان تو را

2 به راه بیدلی خود چو عکس آینه باش که از تو شوق کند جستجو نشان تو را

3 برو ز خاطر پرواز تا به گلزاری که دام سبز کند گرد خون چکان تو را

4 زخویش بگذر و سرگرم جستجویی گرد که نور دیده نماید یقین گمان تو را

5 سپند گریه بسوزم چو گرم جلوه شوی مباد چشم بد آیین گلستان تو را

6 که داد خنده رنگین و پرگشودن شوخ بهار زخم دل و بلبل گمان تو را؟

7 به چشم آینه و آب اعتباری نیست حیا به دیده کشد گرد آستان تو را

8 همین بس است که درگلستان وحشت اسیر شمرده است غنیمت جنون فغان تو را

عکس نوشته
کامنت
comment