گر سیل فتنه خیزد دل را چه مشکل افتد از کلیم غزل 256

گر سیل فتنه خیزد دل را چه مشکل افتد

1 گر سیل فتنه خیزد دل را چه مشکل افتد جز اشک نیست ما را باری که بر گل افتد

2 عاقل بکار دنیا بسیار لاابالیست همسایه جنونست عقلی که کامل افتد

3 سیلاب اشک مجنون تا دشتبان وادیست کی گرد می تواند دنبال محمل افتد

4 از لرز بیقراری عکس افتد از کنارش آینه گر برویت روزی مقابل افتد

5 یکدست تیغ و شهری سرگرم سرخ روئی یک بخیه زخم شاید در دست صد دل افتد

6 گر روزگار خواهی از تو حساب گیرد آسان شمار بر خود کاریکه مشکل افتد

7 دریادلان کریمند در آنچه خود نخواهند تا خس بود کی از بحر گوهر بساحل افتد

8 راه گریز را هم چالاکیئی ضرور است چون می گریزد از کار طبعی که کاهل افتد

9 کار کلیم باشد آنجا مگس پرانی هر جا که دلربائی شیرین شمایل افتد

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر