1 گر ابر به جود خویشتن را چو تو خواند فراش تو بود او همیگرد نشاند
2 هر چند بسی گهر پراکند و فشاند آخر گهرش نماند و بیکار بماند
1 ایا ستارهٔ خوبان خَلُّخ و یغما به دلبری دل ما را همی زنی یغما
2 چو تو نگار دل افروز نیست در خَلُّخ چو تو سوار سرافراز نیست در یغما
1 با من امروز آن شکر لب را زبانی دیگرست وز لطافت بر زبان او نشانی دیگرست
2 نوبرم هر روز داد از بوستان مهر خویش نوبری کامروز داد از بوستانی دیگرست
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به