1 گر سینه بخست شاه سنجر ما را کم نیست خمار عشق در سر ما را
2 گر دل برُبود یار دلبر ما را پیکان بَدَل دل است در بر ما را
1 اگر سرای لباساتیان خرابات است مرا میان خراباتیان لباسات است
2 میان شهر همه عاشقان خراب شدند مگر نگار من امروز در خرابات است
1 ای زمین را رای تو چون آسمان را آفتاب عزم تو عزم درست و رای تو رای صواب
2 شهریار شهرگیری پادشاه ملک بخش خسرو معجز فتوحی داور مالک رقاب
1 چو عاشق شد دل و جانم رخ و زلفین جانان را دل و جان را خطرنبود دل این را باد و جان آنرا
2 من از جانان دل و دین را به حیلت چون نگه دارم که ایزد بر دل و جانم مسلط کرد جانان را