اگر خاکستر پروانه ما از اسیر شهرستانی غزل 446

اسیر شهرستانی

آثار اسیر شهرستانی

اسیر شهرستانی

اگر خاکستر پروانه ما توده می گردد

1 اگر خاکستر پروانه ما توده می گردد پر از گل می شود گر دامنی فرسوده می گردد

2 جلایی می دهد آیینه او را غبار ما علاج ضعف دل باشد گهر چون سوده می گردد

3 دعایی می کند پنهان زبانش لکنتی دارد دلم گاهی میان اضطراب آسوده می گردد

4 ز گردشهای چشمش می توان دیدن چه دل دارد که ساقی سرگران از ساغر پیموده می گردد

5 به هشیاری چشانی گر شراب سرگرانی را دل شب زنده داران چشم خواب آلوده می گردد

6 نگه تا می توانی عرض مطلب می توان کردن نفس تا می کشی راه سخن پیموده می گردد

7 نمی دانم سراغ صیدگاهش اینقدر دانم که در محشر در پناه صید زخم آلوده می گردد

8 اگر گستاخ می بودم اسیر اظهار می کردم که پایان نیست راهش را فلک بیهوده می گردد

عکس نوشته
کامنت
comment