گر هوای سر کوی از محمدحسین غروی اصفهانی غزل 89

محمدحسین غروی اصفهانی

آثار محمدحسین غروی اصفهانی

محمدحسین غروی اصفهانی

گر هوای سر کوی تو دهد بر بادم

1 گر هوای سر کوی تو دهد بر بادم به حقیقت کند از بند هوا آزادم

2 جلوۀ روی قو از طور دلم برده قرار کز زمین می رسد اینک به فلک فریادم

3 سینه ام نالۀ جانسوز چه بنیاد کند سیل اشکی بزند سر بکند بنیادم

4 لیلی حسن ترا بنده چنان مجنونم که خردمندی یک عمر برفت از یادم

5 خضر را چشمۀ حیوان همه ارزانی باد من دهان و لب شیرین ترا فرهادم

6 بود امیدم که به جاه تو به جائی برسم در پی این طمع خام به چاه افتادم

7 آرزو داشتم از جام تو یابم کامی دو سه گامی شدم و دین و دل از کف دادم

8 خواستم برگ و بری از گل روی تو برم بر زمینم بزد آن شاخۀ چون شمشادم

9 رخت بستم به خرابات ز ویرانۀ دل تا که معمورۀ حسن تو کند آبادم

10 جز غم عشق تو در لوح دلم نقش نبست مفتقر زین سبب از کلک مشیت شادم

عکس نوشته
کامنت
comment