- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 گر آن خورشید روزی بر سر من سایه اندازد رقیبش همچو ابری آید و روزم سیه سازد
2 گرفتارم بدست نازنینی کز هوای خود مرا چون زارتر بیند بخوبی بیشتر نازد
3 چنان خوبی که گر آیی میان مجلس خوبان زهر جانب پریرویی بر خسارت نظر بازد
4 رقیب از محرمی گر شمع بالینت شود شبها گمارم آه گرم خود برو چندانکه بگدازد
5 بغیر از خاک پایش ای فغانی گر کشی سرمه سرشک از دیده بیرون آید و رویت سیه سازد