اگر آن شمع بزم دل رود مستانه از قصاب کاشانی غزل 10

قصاب کاشانی

آثار قصاب کاشانی

قصاب کاشانی

اگر آن شمع بزم دل رود مستانه در صحرا

1 اگر آن شمع بزم دل رود مستانه در صحرا نیاید در نظر غیر از پر پروانه در صحرا

2 نماید هرکجا رخ نه فلک آیینه می‌گردد ز صیقل کاری خاکستر پروانه در صحرا

3 ز وحشت تنگنای شهر زندان است بر عاشق به وسعت داد عشرت می‌دهد دیوانه در صحرا

4 ز سیل اشگ میسازم خراب این عالم دل را برای خویش پیدا می‌کنم ویرانه در صحرا

5 تلاش رزق لازم نیست کایزد کرده در اول مهیا بهر ما روزی ز آب و دانه در صحرا

6 شده بهر هزاران هر طرف از غنچه‌های گل عیان در بوته هر خار صد خمخانه در صحرا

7 دلیل راه عاشق را چو خاموشی نمی‌باشد مگو قصاب بی‌جا این قدر افسانه صحرا

عکس نوشته
کامنت
comment