- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 اگر آن شمع بزم دل رود مستانه در صحرا نیاید در نظر غیر از پر پروانه در صحرا
2 نماید هرکجا رخ نه فلک آیینه میگردد ز صیقل کاری خاکستر پروانه در صحرا
3 ز وحشت تنگنای شهر زندان است بر عاشق به وسعت داد عشرت میدهد دیوانه در صحرا
4 ز سیل اشگ میسازم خراب این عالم دل را برای خویش پیدا میکنم ویرانه در صحرا
5 تلاش رزق لازم نیست کایزد کرده در اول مهیا بهر ما روزی ز آب و دانه در صحرا
6 شده بهر هزاران هر طرف از غنچههای گل عیان در بوته هر خار صد خمخانه در صحرا
7 دلیل راه عاشق را چو خاموشی نمیباشد مگو قصاب بیجا این قدر افسانه صحرا