- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 اگر آن عهدشکن با سر میثاق آید جان رفتهست که با قالب مشتاق آید
2 همه شبهای جهان روز کند طلعت او گر چو صبحیش نظر بر همه آفاق آید
3 هر غمی را فرجی هست ولیکن ترسم پیش از آنم بکشد زهر که تریاق آید
4 بندگی هیچ نکردیم و طمع میداریم که خداوندی از آن سیرت و اخلاق آید
5 گر همه صورت خوبان جهان جمع کنند روی زیبای تو دیباچه اوراق آید
6 دیگری گر همه احسان کند از من بخل است وز تو مطبوع بود گر همه احراق آید
7 سرو از آن پای گرفتهست به یک جای مقیم که اگر با تو رود شرمش از آن ساق آید
8 بی تو گر باد صبا میزندم بر دل ریش همچنان است که آتش که به حراق آید
9 گر فراقت نکشد جان به وصالت بدهم تو گرو بردی اگر جفت و اگر طاق آید
10 سعدیا هر که ندارد سر جان افشانی مرد آن نیست که در حلقه عشاق آید