گر چنین جوشاند آثار دویی از بیدل دهلوی غزل 1925

بیدل دهلوی

آثار بیدل دهلوی

بیدل دهلوی

گر چنین جوشاند آثار دویی ننگش ز دل

1 گر چنین جوشاند آثار دویی ننگش ز دل دیدن آیینه خواهدکرد دلتنگش ز دل

2 آدمی را تا نفس باقیست باید سوختن پاس مطلب آتشی داده‌ست در چنگش ز دل

3 ناتوانی هر کرا چون نی دلیل جستجو است تا به لب صد نردبان می‌بندد آهنگش ز دل

4 دقتی دارد خرام کاروان زندگی چون نفس باید شمردن‌ گام و فرسنگش ز دل

5 ناله‌واری گل کند کاش از چکیدنهای اشک می‌زنم این شیشه هم عمریست بر سنگش ز دل

6 طینت آیینه و خاصیت زاهد یکی است تاکجاها صافی ظاهر برد زنگش ز دل

7 خامی فطرت دل ما را به داغ وهم سوخت ای ‌خدا آتش فتد در عالم ننگش ز دل

8 غنچهٔ ما بر تغافل تا کجا چیند بساط می‌رسد آواز پای رفتن رنگش ز دل

9 در طلسم ما و من جهد نفس خون خوردنست بر نمی‌آرد چه سازد وحشت لنگش ز دل

10 شوخی طاووس این‌گلشن برون بیضه نیست آسمان برمی‌کشد عمریست نیرنگش ز دل

11 با خرد گفتم درین محفل که دارد عافیت گفت آن سازی ‌که نتوان یافت آهنگش ز دل

12 لیلی آزاد و این نُه خیمه دام وهم کیست از فضولی اینقدر من کرده‌ام تنگش ز دل

13 چون نفس بیدل چه خواهد جز فغان برداشتن آن ترازویی‌ که باشد در نظر سنگش ز دل

عکس نوشته
کامنت
comment