1 گر کسی در عشق آهی میکند تا نپنداری گناهی میکند
2 بیدلی گر میکند جایی نظر صنع یزدان را نگاهی میکند
3 با دم صاحبدلان خواری مکن کان نفس کار سپاهی میکند
4 آنکه سنگی مینهد در راه ما از برای خویش چاهی میکند
5 گر بنالد خستهای معذور دار زحمتی دارد، که آهی میکند
6 عشق را آن کو سپه سازد به عقل دفع کوهی را به کاهی میکند
7 گر کند رندی نظر بازی، رواست محتسب هم گاهگاهی میکند
8 یک دم از خاطر فراموشم نشد آنکه یادم هر به ماهی میکند
9 چند نالیدم و آن بت خود نگفت: کین تضرع دادخواهی میکند
10 اوحدی را گر چه از غم بیمهاست هم به امیدش پناهی میکند
11 اشتر حاجی نمیداند که چیست؟ بار بر پشتست و راهی میکند