دارد اگر صفائی دل از شراب دارد از کلیم غزل 311

کلیم

کلیم

کلیم

دارد اگر صفائی دل از شراب دارد

1 دارد اگر صفائی دل از شراب دارد روشن ترست شیشه گاهی که آب دارد

2 طینت که پاک باشد از می کشی چه نقصان دریا چه شد که بر لب جام حباب دارد

3 از دل خطا نگردد مژگان کج نهادت با آنکه راست رو نیست تیری که تاب دارد

4 این بحر بیکرانه همچون حباب ما را گاهی بپای دارد، گاهی خراب دارد

5 در زاهدی و رندی در دست دل عنان نیست این شیشه گاه باده، گاهی گلاب دارد

6 راحت که شد مکرر، دلکوب تر ز رنجست داغ است ماهی ازبس شوق سراب دارد

7 ما را بود بدامن از می اگر نشانی زاهد بدل زحسرت داغ شراب دارد

8 در روزگار دیدم از راستی نشان نیست صحبتش که صادق آمد در شیر آب دارد

9 خالش میان ابرو الحق بجا فتاده بیت النشانی از انتخاب دارد

10 هستم کلیم نومید از دستبوس و پابوس آنرا عنان گرفته این را رکاب دارد

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر