1 اگر ز جانب ما ذلت و نیاز نباشد جمال روی ترا هیچ عز و ناز نباشد

2 ز سوز عاشق بیچاره است ساز جمالت جمال را اگر آن سوز نیست ساز نباشد

3 به پیش ناز تو گر ما نیاوریم نیازی میان عاشق و معشوق امتیاز نباشد

4 بعشق ما بطرز جمال حسن تو دائم لباس حسن ترا به از این طراز نباشد

5 کجا شود بحقیقت عیان جمال حقیقت اگر مظاهر آیینه مجاز نباشد

6 مجوی در دل ما غیر دوست زانکه نیابی از آنکه دردل محمود جز ایاز نباشد

7 نوازشی نتوان از کس دگر طلبیدن اگرچنانچه دلارام و دلنواز نباشد

8 برای این دل بیچاره مغربی تو بگو چه چاره سازم اگر یار چاره ساز نباشد