-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 گر شود روزی شبی کان ماهرا مهمان کنیم خویش را در مطبخ مهمانیش قربان کنیم
2 نیست ما را منزلی شایستهٔ او غیر دل خانهٔ دلرا بشمع روی او تابان کنیم
3 نیست مقصد جز گداز عاشقان معشوق را نزد او دلرا کباب و سینه را بریان کنیم
4 ما حضر باید که باشد بر مراد میهمان هرچه او خواهد ز ما او را بآن مهمان کنیم
5 گر شرابی خواهد از ما خون دل پیش آوریم آبی ار خواهد گوارا دیده را گریان کنیم
6 نیست ما را آب و نانی آب و نان ماست او آب گردیم از خجالت گر حدیث نان کنیم
7 جان نباشد قابل آن تا نثار او شود دل شود از غصه خون کر ما حدیث جان کنیم
8 نیست حد ما که اندازیم سر در پاش فیض چون غبار ره شود در راه او افشان کنیم