اگر روزی بدست آرم سر زلف از شاطرعباس صبوحی غزل 4

شاطرعباس صبوحی

آثار شاطرعباس صبوحی

شاطرعباس صبوحی

اگر روزی بدست آرم سر زلف نگارم را

1 اگر روزی بدست آرم سر زلف نگارم را شمارم مو به مو شرح غم شب‌های تارم را

2 برای جان سپردن، کوی جانان آرزو دارم که شاید با دو سیل او، برد خاک مزارم را

3 ندارم حاجت فصل بهاران با گل و گلشن به باغ حسن اگر بینم نگار گلعذارم را

4 بگرد عارضش چون سبز شد خط من، به دل گفتم سیه بین روزگارم را، خزان بنگر بهارم را

5 تمنّا داشتم عین وصالش در شب هجران صبا بوئی از آن آورد و برد از دل قرارم را

6 بدان امید از احسان که در پایش فشانم جان که از شفقّت بدست آرد دل امیدوارم را

7 مریض عشق را نبود دوائی غیر جان دادن مگر وصل تو سازد چاره، درد انتظارم را

8 چو یارم ساخت با اغیار و من جان دادم از حسرت بگویید ای برادر آن بت ناسازگارم را

9 صبوحی را سگ دربان خود خواند آن پری از مهر میان عاشقان افزوده قدر و اعتبارم را

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر