اگر دلدار من روزی، از کمال‌الدین اسماعیل غزل 64

کمال‌الدین اسماعیل

آثار کمال‌الدین اسماعیل

کمال‌الدین اسماعیل

اگر دلدار من روزی، نقاب از رخ بر اندازد

1 اگر دلدار من روزی، نقاب از رخ بر اندازد بسا عاشق مه درپایش، بدست خود سر اندازد

2 بجانم در زند آتش ، چو زلفش عنبر افشاند دلم را آب گرداند، چو لعلش شکّر اندازد

3 هزاران گردن افرازان سر برکرده از هر سوی که تا او از سر صیدی، کمندی اندر اندازد

4 بدان تا عاشقانرا باد در دل کم جهد باری برو ز باد هر ساعت، گره بر عنبر اندازد

5 کند مستی دلم زان می ز خونی کو همی ریزد کنم نقل لب و دندان، ز سنگی کو در اندازد

6 زمستان راست اندازی، ندارد چشم کس هرگز مگر چشمش که چون شد مست ناوک بهتر اندازد

7 چو اندازد بمن تیری کنم در سینه پنهانش بدان تا از پی آن تیر تیری دیگر اندازد

8 کسی کز سوز عشق او، چو آتش یافت دل گرمی بوجد اندر سر افشاند، برقص اندر زر اندازد

9 کند در دیدۀ عبهر تجلّی مردم دیده گر او از گوشۀ چشمی، نظر بر عبهر اندازد

10 اگر چه نیست دریای غمش را هیچ پایانی مبادا آنکه او ما را ، ازین دریا براندازد

عکس نوشته
کامنت
comment