1 گر نالهٔ من پرتو اندیشه دواند توفان قیامت به فلک ریشه دواند
2 شوق تو به سامان خراش دل عشاق ناخن چه خیال است مگر تیشه دواند
3 دور از مژه اشک است و همان بیسر و پایی غربت همه کس را به چنین بیشه دواند
4 شوریست در این بزم کز افسون شکستن چندان که پری بال کشد شیشه دواند
5 صد کوچه خیالست غبار نفس اینجا تا سیر گریبان به چه اندیشه دواند
6 مجنون تو راگر همه تنبند خموشیست چون نی هوس ناله به صد بیشه دواند
7 وقت استکه چون غنچه به افسون خموشی در نالهٔ بلبل نفسم ریشه دواند
8 سعی امل از قد دوتا چاره ندارد بیدل به رهکوهکنی تیشه دواند