گر سوی من چنین نگرد از اوحدی مراغه‌ای غزل 660

اوحدی مراغه‌ای

اوحدی مراغه‌ای

اوحدی مراغه‌ای

گر سوی من چنین نگرد چشم مست تو

1 گر سوی من چنین نگرد چشم مست تو سر در جهان نهم به غریبی ز دست تو

2 آمد بهار و خاطر هر کس کشد به باغ میلی کی او کند که بود پای بست تو؟

3 قاضی ترا به دیده ملامت همی کند بر محتسب، ز دست محبان مست تو

4 سر بگذرد به چرخ بلندم به گردنی گر دست من رسد به سر زلف پست تو

5 صد بار پیش دشمن اگر بشکنی مرا سهلست پیش من، چو نبینم شکست تو

6 دردا! که هستیم ز فراق تو نیست شد کامی ندیده از دهن نیست هست تو

7 یک ساعت اوحدی به دو چشمت نگاه کرد پنجاه تیر بر دلش آمد ز شست تو

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر