-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 اگرحیرت بهاین رنگست دست وتیغ قاتل را رگ باقوت میگردد روانی خون بسمل را
2 به این توفان ندانم در تمنایکه میگریم که سیل اشک من در قعر دریا راند ساحل را
3 مپرس از شوخی نشو و نمای تخم حرمانم شراری دشتم پیش ازدمیدن سوخت حاصل را
4 خیال جذبهٔ افتادگان دست سودایت به رنگ جاده دارد درکمند عجز منزل را
5 زکلفتگر دلتشد غنچه، گلزارش تصورکن که خرسندی به آسانی رساندکار مشکل را
6 لب اهل زبان نتوان به مهر خامشی بستن قلم از سرمه خوردنکم نسازد نالهٔ دل را
7 عبارت محرمی بیحاصل از معنی نمیباشد به لیلی چشم واکنگر توانی دید محمل را
8 درآن محفل کهحاجت میشود مضراب بیتابی نواها درشکست رنگ استغناست سایل را
9 کف خونیکه دارم تا چکیدن خاک میگردد چهسان گیرم به این بیمایگی دامان قاتل را
10 بساط نیستیگرم استکو شمع و چه پروانه کف خاکستری در خود فرو بردهست محفل را
11 به بیارامی است آسایش ذوق طلب بیدل خوشآن رهروکهخار پای خود فهمید منزل را