اگرحیرت به‌این رنگست دست از بیدل دهلوی غزل 99

بیدل دهلوی

آثار بیدل دهلوی

بیدل دهلوی

اگرحیرت به‌این رنگست دست وتیغ قاتل را

1 اگرحیرت به‌این رنگست دست وتیغ قاتل را رگ باقوت می‌گردد روانی خون بسمل را

2 به این توفان ندانم در تمنای‌که می‌گریم که سیل اشک من در قعر دریا راند ساحل را

3 مپرس از شوخی نشو و نمای تخم حرمانم شراری دشتم پیش ازدمیدن سوخت حاصل را

4 خیال جذبهٔ افتادگان دست سودایت به رنگ جاده دارد درکمند عجز منزل را

5 زکلفت‌گر دلت‌شد غنچه‌، گلزارش تصورکن که خرسندی به آسانی رساندکار مشکل را

6 لب اهل زبان نتوان به مهر خامشی بستن قلم از سرمه خوردن‌کم نسازد نالهٔ دل را

7 عبارت محرمی بی‌حاصل از معنی نمی‌باشد به لیلی چشم واکن‌گر توانی دید محمل را

8 درآن محفل که‌حاجت می‌شود مضراب بیتابی نواها درشکست رنگ استغناست سایل را

9 کف خونی‌که دارم تا چکیدن خاک می‌گردد چه‌سان گیرم به این بی‌مایگی دامان قاتل را

10 بساط نیستی‌گرم است‌کو شمع و چه پروانه کف خاکستری در خود فرو برده‌ست محفل را

11 به بی‌ارامی است آسایش ذوق طلب بیدل خوش‌آن رهروکه‌خار پای خود فهمید منزل را

عکس نوشته
کامنت
comment