اگر از جلال الدین محمد مولوی(مولانا) غزل 165

جلال الدین محمد مولوی(مولانا)

جلال الدین محمد مولوی(مولانا)

جلال الدین محمد مولوی(مولانا)

اگر آن میی که خوردی به سحر نبود گیرا

1 اگر آن میی که خوردی به سحر نبود گیرا بستان ز من شرابی که قیامتست حقا

2 چه تفرج و تماشا که رسد ز جام اول دومش نعوذبالله چه کنم صفت سوم را

3 غم و مصلحت نماند همه را فرود راند پس از آن خدای داند که کجا کشد تماشا

4 تو اسیر بو و رنگی به مثال نقش سنگی بجهی چو آب چشمه ز درون سنگ خارا

5 بده آن می رواقی هله ای کریم ساقی چو چنان شوم بگویم سخن تو بی‌محابا

6 قدحی گران به من ده به غلام خویشتن ده بنگر که از خمارت نگران شدم به بالا

7 نگران شدم بدان سو که تو کرده‌ای مرا خو که روانه باد آن جو که روانه شد ز دریا

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر