- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 اگر آن میی که خوردی به سحر نبود گیرا بستان ز من شرابی که قیامتست حقا
2 چه تفرج و تماشا که رسد ز جام اول دومش نعوذبالله چه کنم صفت سوم را
3 غم و مصلحت نماند همه را فرود راند پس از آن خدای داند که کجا کشد تماشا
4 تو اسیر بو و رنگی به مثال نقش سنگی بجهی چو آب چشمه ز درون سنگ خارا
5 بده آن می رواقی هله ای کریم ساقی چو چنان شوم بگویم سخن تو بیمحابا
6 قدحی گران به من ده به غلام خویشتن ده بنگر که از خمارت نگران شدم به بالا
7 نگران شدم بدان سو که تو کردهای مرا خو که روانه باد آن جو که روانه شد ز دریا