- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 گر نبود خنگ مطلی لگام زد بتوان بر قدم خویش گام
2 ور نبود مشربه از زر ناب با دو کف دست، توان خورد آب
3 ور نبود بر سر خوان، آن و این هم بتوان ساخت به نان جوین
4 ور نبود جامهٔ اطلس تو را دلق کهن، ساتر تن بس تو را
5 شانهٔ عاج ار نبود بهر ریش شانه توان کرد به انگشت خویش
6 جمله که بینی، همه دارد عوض در عوضش، گشته میسر غرض
7 آنچه ندارد عوض، ای هوشیار عمر عزیزیست، غنیمت شمار