- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 گر مساعد شود آن طرۀ عنبر شکنم چندگاهی ز جنون رخت بصحرا فکنم
2 باش یکدم که کنم پیرهن شوق قبا ایکمانکش که زنی ناوک مژگان بتنم
3 خار راهیست که اندر طلبت رفته بپا هر سو موی که سر داده برون از بدنم
4 ز تماشای منگر حسد آید بجمال پرده بردار که من بی خبر از خویشتنم
5 شعلۀ عشق در آویخت بفانوس خیال خنک آنروزکه سر بر کند از پیرهنم
6 منکه تا دوش هم آغوش تو بودم شب و روز گرم امروز به بینی نشناسی که منم
7 چون ننالم که بزنجیر سر زلف توام روز شد شام و بیاد آمده عهد وطنم
8 تا خیال توام از دیده بجائی نرود همه شب تا بسحرگه مژه بر هم نزنم
9 لب او بر لب بیگانه و من درغم او شهرۀ شهری و شیرین بخیالی دهنم
10 شور شیرین دهنان کوه گران بگذارد نیرّا خیره ز سنگین دلی کوهکنم