گر چراغ ازنفس سوخته بر از بیدل دهلوی غزل 2073

بیدل دهلوی

آثار بیدل دهلوی

بیدل دهلوی

گر چراغ ازنفس سوخته بر می‌کردم

1 گر چراغ ازنفس سوخته بر می‌کردم شب هنگامهٔ تشویش سحر می‌کردم

2 آرزو در غم نامحرمی فرصت سوخت کاشکی سیرگریبان شرر می‌کردم

3 گرد اوهام رهایی نشکستم هیهات تا قفس را نفسی بالش پر می‌کردم

4 یاد آن دولت بیدارکه در خواب عدم چشم‌نگشوده بر آن‌جلوه نظر می‌کردم

5 زان تبسم‌که حیا زیر لبش پنهان داشت چه شناهاکه نه در موج‌گهر می‌کردم

6 آه بیدردی فرصت نپسندید از من آن قدر جهد که خونی به جگر می‌کردم

7 فطرت از جوهر تنزیه‌که در طبع من است آب می‌شد اگر اظهار هنر می‌کردم

8 این بنایی‌که جهان خمزدهٔ پستی اوست نردبان داشت اگر زبر و زبر می‌کردم

9 امشبم نالهٔ دل اشک فشان پر می‌زد چقدر حل معمای شرر می‌کردم

10 قدم سعی به جایی نرساندم بیدل کاش چشمی به نمی آبله تر می‌کردم

عکس نوشته
کامنت
comment