1 گر آه کنم آه بدین قانع نیست ور خاک شوم شاه بدین قانع نیست
2 ور سجده کنم چو سایه هرسو که مه است پنهان چه کنم ماه بدین قانع نیست
1 گفت نه والله بالله العظیم مالک الملک و به رحمان و رحیم
2 آن خدایی که فرستاد انبیا نه بحاجت بل بفضل و کبریا
1 پادشاهی دو غلام ارزان خرید با یکی زان دو سخن گفت و شنید
2 یافتش زیرکدل و شیرین جواب از لب شکر چه زاید شکرآب
1 در هر فلکی مردمکی میبینم هر مردمکش را فلکی میبینم
2 ای احول اگر یکی دو میبینی تو بر عکس تو من دو را یکی میبینم
1 بوقلمون چند از انکار تو در کف ما چند خلد خار تو
2 یار تو از سر فلک واقف است پس چه بود پیش وی اسرار تو
1 دلا نزد کسی بنشین که او از دل خبر دارد به زیر آن درختی رو که او گلهای تر دارد
2 در این بازار عطاران مرو هر سو چو بیکاران به دکان کسی بنشین که در دکان شکر دارد