- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 گر گریزم دم بدم بر آتش دل دیده آب بر چنین سوزی که دل دارد کی آرد سینه تاب
2 بگسل ای سایه ز من تابی نداری بر جفا می گریزی بر تو گر تیغی کشد آن آفتاب
3 تا نبیند آفتاب عارضش را سایه ام از حسد خود را میان این و آن کردم حجاب
4 در نقاب آن روی و من با آه دل در حیرتم در میان این دو آتش چون نمی سوزد نقاب
5 نیم بسمل کرده و دامن ز خونم می کشد من از او در اضطرابم او ز من در اجتناب
6 آتش است آن شوخ و من شمع شبستان بلا گر رود میرم گر آید سوز دم با صد عذاب
7 سوخت آهم چرخ را من می خورم خوناب ازو نیست جز خونابه آتش را نصیبی از کباب
8 مردم چشمم فضولی شد سیه پوش از عزا غالبا شد کشته تیغ سهر در دیده خواب