1 اگر دانم که عشقت گرمتر خواهد تب خود را نسازم آشنای استجابت یارب خود را
2 دو عالم مطلب از یاد دو عالم می رود فریاد اگر آرم به یاد خویش ترک مطلب خود را
3 زهر صبح دلم خورشید عالمتاب می تابد به دست تیره روزی داده ام تا کوکب خود را
1 جذبهها زین کوشش بیبال و پر دیدیم ما کعبه و بتخانه را در یک سفر دیدیم ما
2 هجر ما آیینه وصل است و بعد آیین قُرب هر قدر شد دور آن را بیشتر دیدیم ما
1 سرمه حیرتش اکسیر نگاه است مرا سایه گل به نظر چشم سیاه است مرا
2 بسکه گشتم به چمن محو خرام تو چو آب سبزه هر لب جو طرف کلاه است مرا
1 خار و گل را جوش یک پیمانه میدانیم ما سبزه بیگانه را افسانه میدانیم ما
2 خو به الفت کرده را بیگانه میدانیم ما سایه دیوانه را دیوانه میدانیم ما
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به