-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 اگر بیهوده گردم شهر از صحرا نمی دانم اگر ساغر پرستم قطره از دریا نمی دانم
2 سراپا پاسبان خویش بودم جلوه ای دیدم چه کرد آیا نمی دانم که سر از پا نمی دانم
3 به جای خنده می گریم ز شوق گریه می خندم هنوز از ساده لوحی خویش را رسوا نمی دانم
4 غریبم کشور دیرآشنایی را نگاهی کن تغافل گو برنجد خوی استغنا نمی دانم