1 گر کبر بخوردهام که سرمست توام مشتاب بکشتنم که در دست توام
2 گفتی که زمین حق فراخست فراخ ای جان به کجا روم که در دست توام
1 باز آمد کای علی زودم بکش تا نبینم آن دم و وقت ترش
2 من حلالت میکنم خونم بریز تا نبیند چشم من آن رستخیز
1 با وکیل قاضی ادراکمند اهل زندان در شکایت آمدند
2 که سلام ما به قاضی بر کنون بازگو آزار ما زین مرد دون
1 حلقهٔ آن صوفیان مستفید چونک در وجد و طرب آخر رسید
2 خوان بیاوردند بهر میهمان از بهیمه یاد آورد آن زمان
1 در هر فلکی مردمکی میبینم هر مردمکش را فلکی میبینم
2 ای احول اگر یکی دو میبینی تو بر عکس تو من دو را یکی میبینم
1 هله هش دار که در شهر دو سه طرارند که به تدبیر کلاه از سر مه بردارند
2 دو سه رندند که هشیاردل و سرمستند که فلک را به یکی عربده در چرخ آرند
1 دلا نزد کسی بنشین که او از دل خبر دارد به زیر آن درختی رو که او گلهای تر دارد
2 در این بازار عطاران مرو هر سو چو بیکاران به دکان کسی بنشین که در دکان شکر دارد