- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 گر نخواهم که به فرمان دل آرم جان را به که با خویش گذارم دل نافرمان را
2 شاد از اینم که به او زخم دگر تا نزند نتواند که بر آرد ز دلم پیکان را
3 من از این دست که دارم به گریبان پیداست که جفا جوی کشیده است زمن دامان را
4 خلقی از فتنه ی چشمش به شکایت بودند گر نیاموخته بود این نگه پنهان را
5 در ره عشق دلا لحظه ای آسوده مباش گو کسی طی نکند این ره بی پایان را
6 بوسه ای می دهد اما به بها می طلبد ز (سحاب) آنچه در اول نگهش داد آن را
7 جور از حد مبر از ناله ام آسوده مدار گوش دربان شهنشاه قدر دربان را
8 شه نشان فتحعلی شاه که از رفعت کرد اولین پله به ایوان نهمین ایوان را