1 اگرم ز بی نیازی همه خوار و زار دارد چه غم آنگل دورو را که چو من هزار دارد
2 ز غمت سینه این آه از آن نهفته دارم که مرا ز بی چراغی بسر مزار دارد
1 الهی اکبر از تو اصغر از تو بخون آغشتگانم یکسر از تو
2 اگر صد بار دیگر بایدم کشت حسین از تو سر از تو خنجر از تو
1 آن نه زلفیست که پیچیده بدور ذقن است چنبر لاله و نسرین و گل و یاسمن است
2 آن نه چشمست و نه ابرو و نه مژگان دراز آفت جان و بلای سر و آزار تن است
1 دلا تا کی در این عالم غم و جور و محن بینی بکار خویشتن هردم دو صد عقد و شکن بینی
2 اگر خواهی که در بزمی درآئی بهر استیناس بسان شمع مجلس اشگریزی تب بتن بینی