- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 گر هیچ شبی وصل دلارام توان یافت با کام جهان هم ز جهان کام توان یافت
2 دل هیچ نیارامد چون عشق بجنبد در آتش سوزنده چه آرام توان یافت
3 جان یاد لبش میکند ای کاش نکردی کان لب نه شکاری است که مادام توان یافت
4 من سوختم آوخ ز هوس پختن او لیک بیآتش رز دیگ هوس خام توان یافت
5 خاقانی اگر یار نیابی چکنی صبر کاین دولت از ایام به ایام توان یافت
6 نامت نشود تا نشوی سوختهٔ عشق کز داغ پس از سوختگی نام توان یافت