گر هیچ شبی وصل دلارام از خاقانی شروانی غزل 62

خاقانی شروانی

آثار خاقانی شروانی

خاقانی شروانی

گر هیچ شبی وصل دلارام توان یافت

1 گر هیچ شبی وصل دلارام توان یافت با کام جهان هم ز جهان کام توان یافت

2 دل هیچ نیارامد چون عشق بجنبد در آتش سوزنده چه آرام توان یافت

3 جان یاد لبش می‌کند ای کاش نکردی کان لب نه شکاری است که مادام توان یافت

4 من سوختم آوخ ز هوس پختن او لیک بی‌آتش رز دیگ هوس خام توان یافت

5 خاقانی اگر یار نیابی چکنی صبر کاین دولت از ایام به ایام توان یافت

6 نامت نشود تا نشوی سوختهٔ عشق کز داغ پس از سوختگی نام توان یافت

عکس نوشته
کامنت
comment