1 گر خاک شوم چو باد بر من گذرد ور باد شوم چو آب بر من سپرد
2 جانش خواهم به چشم من در نگرد از دست چنین جان جهان جان که برد
1 در کوی ما که مسکن خوبان سعتریست از باقیات مردان پیری قنلدریست
2 پیری که از مقام منیت تنش جداست پیری که از بقای بقیت دلش بریست
1 تا لب تو آنچه بهتر آن برد کس ندانم کز لب تو جان برد
2 دل خرد لعل تو و ارزان خرد جان برد جزع تو و آسان برد
1 راه فقرست ای برادر فاقه در وی رفتنست وندرین ره نفس کش کافر ز بهر کشتنست
2 نفس اماره و لوامهست و دیگر ملهمه مطمئنه با سه دشمن در یکی پیراهنست