1 گر پنهان کرد عیب و گر پیدا کرد منت دارم ازو که بس برجا کرد
2 تاج سر من خاک سر پای کسیست کو چشم مرا به عیب من بینا کرد
1 آنرا که فنا شیوه و فقر آیینست نه کشف یقین نه معرفت نه دینست
2 رفت او زمیان همین خدا ماند خدا الفقر اذا تم هو الله اینست
1 نردیست جهان که بردنش باختنست نرادی او بنقش کم ساختنست
2 دنیا بمثل چو کعبتین نردست برداشتنش برای انداختنست
1 گفتم صنما لاله رخا دلدارا در خواب نمای چهره باری یارا
2 گفتا که روی به خواب بی ما وانگه خواهی که دگر به خواب بینی ما را
1 ای دلبر ما مباش بی دل بر ما یک دلبر ما به که دو صد دل بر ما
2 نه دل بر ما نه دلبر اندر بر ما یا دل بر ما فرست یا دلبر ما