1 اگر خونی نریزد شاه عالم بسا خونا که در عالم بریزند
2 بباید کشت هر یکچند گرگی به زاری تا دگر گرگان گریزند
1 گناه کردن پنهان به از عبادت فاش اگر خدای پرستی هواپرست مباش
2 به عین عجب و تکبر نگه به خلق مکن که دوستان خدا ممکناند در اوباش
1 هرگز این صورت کند صورتگری یا چنین شاهد بود در کشوری
2 سرورفتاری صنوبرقامتی ماه رخساری ملایک منظری
1 بگذشت و چه گویم که چه بر من بگذشت سیلاب محبتم ز دامن بگذشت
2 دستی به دلم فرو کن ای یار عزیز تا تیر ببینی که ز جوشن بگذشت
1 عشقبازی نه من آخر به جهان آوردم یا گناهیست که اول من مسکین کردم
2 تو که از صورت حال دل ما بیخبری غم دل با تو نگویم که ندانی دردم