1 اگر از گدازم نمی گل کند دو عالم ز من شیشه پُر مل کند
2 محیط است چون محو گردد حباب ز خود گم شدن جزو را کل کند
3 غباری که دل اوج پرواز اوست به گردون رسد گر تنزل کند
4 بههر ششجهت جلوه پیچیده است کسی تاکی از خود تغافل کند
5 زکیفیت این بهارم مپرس مژه گر گشایی قدح گل کند
6 به سودای زلف تو دود دماغ به سر پیچد و ناز کاکل کند
7 زفکرخطت جوهرآینه خسک وقف جیب تأمل کند
8 تردد خجالتکش دست و پاست کسی تاکجاها توکلکند
9 خزان طرب بیدماغی مباد بهار است اگر شیشه قلقل کند
10 به تدبیر ازین بحر نتوان گذشت شکستیست گر موج ما پل کند
11 سر ما نگردد ز دور هوس اگر چرخ ترک تسلسل کند
12 شود سفله از صوف و اطلس بزرگ خران را اگر آدمی جل کند
13 خنکتر ز زاغ است تقلید کبک که هندوستانی تمغل کند
14 به رنگیست بیدل پریشانیام که از سایهام طرح سنبل کند
دیدگاهها **