ایدل بسنگلاخ هوسها قدم منه از کلیم غزل 543

کلیم

کلیم

کلیم

ایدل بسنگلاخ هوسها قدم منه

1 ایدل بسنگلاخ هوسها قدم منه از کنج یأس روی بباغ ارم منه

2 بر نوک نیشتر نهی ار دیده امید سهل است چشم بر کف اهل کرم منه

3 حمال حرص و آر خودی اینقدر بسست بر دوش بار منت کس بیش و کم منه

4 تعریف خودپسند سخن ناشنو مکن او خودت کرست پنبه بگوشش تو هم منه

5 تا خون زدست خویش توا نخورد زینهار همت بورز و لب بلب جام جم منه

6 دکان عرض غفلت در سینه وا مکن صد رنگ آرزو را بر روی هم منه

7 با خود نشان بوادی آوارگی مبر جائیکه نقش پای بماند قدم منه

8 راه و روش ز نخل خزان دیده یاد گیر گاه خزان پیری دل بر درم منه

9 طبل تهی نکوست گر آوازه ات هواست هر رطب و یابسی که بود در شکم منه

10 خود را نشان ناوک شهرت مکن کلیم از نام ننگ دار و بمحضر قلم منه

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر