- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 دلم شد زودرنج آزار او کن تغافل گونه ای در کار او کن
2 به کوشش درنمی گیرد چراغم شررواری حرارت یار او کن
3 گلابی پاش بر دلق وجودم چو گل آغشته پود و تار او کن
4 سخن کز پختگی رنگی ندارد اگر معجز بود انکار او کن
5 کسی کز روی آگاهی زند حرف به جان دست ار دهد ایثار او کن
6 نگه سرهنگ کم آزار حسن است غضب را شحنه بازار او کن
7 اساس حسن داری ساده از مهر مثال نقش بر دیوار او کن
8 نفس کز تفتگی تابی ندارد گر از عیسی بود زنار او کن
9 «نظیری » را مسوز از داغ حرمان ترحم بر دل افگار او کن